مووی کاتیج

داستان دختری که از کودکی آموزش دیده و برای سیا (سازمان جاسوسی آمریکا) کار می کند ولی از این شغل خسته شده و می خواهد یک زندگی عادی داشته باشد. او در یکی از ماموریت ها وانمود می کند مُرده است و با یک شخصیت جدید وارد زندگی تازه ای می شود، ولی فرار از دست "سازمان سیا" به این آسانی ها نیست و آن ها بالاخره ا او را پیدا می کنند.

برنر پس از فارغ التحصیلی از دانشگان و از دست دادن شغل خود در یک شرکت مشاوره تصمیم به فروش ماری جوانا در خیابان های منهتن میگیرد او بزودی با دختر وریاهای خود ملاقات میکند و ...

دو دوست برای ماجراجویی سفری جاده ای را از یک سوی آمریکا به نیویورک آغاز میکنند. سفریشان از زاویه دوربین مخفی دیده میشود و شوخی هاییش به نمایش در آید که با افراد حقیقی انجام میشود ...

مادر "بابی" او را به مدت سی سال در خانه نگاه داشته و او را متقاعد کرده هوای خارج خانه سمی است.اما پس از دیدار با پدر خود،شرایط او را وارد دنیای خارج می کند،دنیایی که کاملا نسبت به او غریبه است...

گروهی از مرگبارترین موجودات استرالیا که از حبس شدن در خانه خزندگان که در آن انسان ها مانند هیولاها به آنها نگاه می کنند، خسته شده اند، با یک فرار بی نقص و جسورانه از این محیط...

در پی اطلاع از ربوده شدن پدرش، «پوئرز» باید به سال ۱۹۷۵ برود و شخصی بنام گلدممبر که با «دکتر شیطان» همکاری می کند را شکست دهد.

زمانی که پدر خانواده وستون ها به نام بورلی ( سم شپرد ) مفقود می شود، دختر بزرگ خانواده به نام باربارا ( جولیا رابرتز ) تصمیم میگیرد به همراه همسرش بیل ( اوان مک گرگور ) و دختر 14 ساله شان جین نزد مادر خانواده ( مریل استریپ ) بازگردند تا بتوانند در این شرایط سخت وی را دلداری داده و در شرایط پیچیده کنونی کمکی کرده باشند...

به یک پسر نوجوان دبیرستانی فرصتی داده شده تا برای مجله «رولینگ استون» در مورد یک گروه راک، مقاله‌ای بنویسد، آن هم در حالی که قرار است به همراه این گروه راک به یک سفر برای اجرای کنسرت جدیدشان برود.

یک خانواده‌ی ناکارآمد برای اولین برای پس از مرگ مادرشان دور هم جمع میشوند تا کریسمس را جشن بگیرند...

داستان دو نوجوان که در دوره کالج به سر می برند و هر کدام سعی دارد راهی برای زندگی آینده اش انتخاب کند. آنها از یکدیگر جدا می شوند ولی با اینحال روابطشان را ادامه می دهند.